ترک اعتیاد سالمندان ؛ تبدیل اعتیاد از خوردن به کشیدن(ماجرای واقعی-7)
من تجربه تخصصی ترک اعتیاد سالمندان نداشتم اما اشتیاق و انگیزه فراوانی برای کمک به پدرم داشتم. با همین انگیزه و شوق برنامهریزی کردم که پدرم در سن حدود 70 سالگی اعتیادش را ترک کند. برنامهریزی من به تجربه 13 سال ترک اعتیاد خودم متکی بود و به نحو معجزهآسایی موفق از آب درآمد.
من در همان روزهایی که مشغول سر و کله زدن با پدرم در خانه روستایی مان بودم با چند کلینیک و مرکز درمانی تخصصی ترک اعتیاد تماس گرفتم. نمی دانم این مراکز دارای امکانات حرفهای برای ترک اعتیاد سالمندان بودند یا نه؟ تماسهای من بینتیجه بود چرا که این مراکز به دلیل سن و سال بالای پدرم از پذیرش او خودداری کردند. خوشبختانه پدرم بدون نیاز به بستری شدن در این مراکز با همین برنامهریزی ساده اعتیادش را ترک کرد.
شانه خالی کردن مراکز تخصصی از ترک اعتیاد سالمندان
برنامهریزی من بر این اصل استوار شده بود که پدرم باید به من به عنوان درمانگر اعتیاد خود اعتماد کند. سه روز اول حضور ما در خانه روستایی صرف در دست گرفتن کنترل مصرف مواد پدرم شد. او در عین حال که برای ترک اعتیاد با من همراه شده بود هیچ اعتمادی در این زمینه به من نداشت.
در قسمتهای قبل تعریف کردم که چطور بخشی از موادش را از من مخفی کرده بود و پنهانی مصرف میکرد. البته سرانجام جاساز جنسهایی که مخفی کرده بود را پیدا کردم.
برای مشاوره رایگان درباره ترک اعتیاد افراد سالمند
با شماره 09194085047 تماس بگیرید
پدرم بعد از آن که متوجه شد دیگر موادی برای مصرف در اختیار ندارد خیلی به هم ریخت. موبایلش را برداشت و سرآسیمه از خانه خارج شد. یک شب سرد زمستانی بود و باد سردی میوزید. من از لای در پدرم را میدیدم که زیر نور زرد رنگ چراغ تیر برق، بیوقفه با موبایل شماره میگرفت. پدر بسیار مضطرب و نگران بود به صورتی که حتی نمیتوانست با گوشی موبایل خود کار کند.
دیدن پدر در آن وضعیت دردناک بود و من بیاختیار کمی گریه کردم. در حالی که اشک میریختم با خودم فکر کردم کاش شاهد این صحنه نبودم. فکر کردم کاش میشد ترک اعتیاد پدرم را به یک متخصص ترک اعتیاد سالمندان بسپرم. اما من چنین فردی را سراغ نداشتم و موسسات تخصصی ترک اعتیاد هم از این کار شانه خالی کرده بودند.
پدرم تلاش می کرد با دوستان و آشنایانی که احتمال میداد برایش مواد جور کنند، تماس بگیرد! تلاشهایش کاملا بیفایده بود چون در روستای ما موبایل همراه اول آنتندهی خوبی نداشت و تماسی برقرار نمیشد. ضمنا من به همه کسانی که او برای تامین جنس رویشان حساب کرده بود گفته بودم جواب تماسهایش را ندهند!
من به قالب کارشناس خبره ترک اعتیاد سالمندان فرو رفتم!
ما به نقطهای رسیده بودیم که من باید اعتماد او را به خودم به عنوان درمانگر اعتیادش جلب میکردم. اشکهایم را پاک کردم و چند سیلی به خودم زدم تا جدی و محکم به نظر برسم!
صدایش کردم و بدون آن که به رویم بیاورم میدانم بخاطر لو رفتن جاسازش چقدر مضطرب و مستاصل است، گفتم: فکر کنم موقعش رسیده که مصرف شیره شما را از خوردن به کشیدن تبدیل کنیم. بیا برویم داخل خانه و کار را شروع کنیم!
سعی کردم قوی و استوار قدم بردارم و خودم را در قامت یک کارشناس خبره ترک اعتیاد سالمندان ببینم. پدرم پریشان، مغموم و خجالت زده بود و بیهیچ حرفی دنبالم آمد.
یک صندلی کنار اجاق گاز آشپزخانه گذاشتم و به پدرم اشاره کردم که روی آن بنشیند. گفتم: مقدار مصرف شما برای من مشخص نیست. الان میخواهم هم مقدار مصرفت را مشخص کنم و هم مصرف شما را از خوردن به کشیدن تبدیل کنم.
مثل یک متخصص ترک اعتیاد سالمندان به پدرم نگاه کردم تا اثر حرفم را ارزیابی کنم. پدرم هم به من نگاه کرد. کمی آرامتر به نظر میرسید. اعتماد او به من در حال شکل گرفتن بود. یک بست درشت شیره به اندازه حدود 1 گرم روی سوزن چسباندم و یک لوله هم درست کردم. یک سیخ هم از قبل آماده کرده بودم.
شروع عملیات شمارش دودها !
لوله و سیخ را به پدر دادم و گفتم: امشب هیچ خماریای در بین نیست. آنقدر میکشی تا خودت بگویی کافی است! هر دودی که بگیری من یک خط روی کاغذ میکشم. وقتی خودت گفتی کافی است تعداد خط ها را می شماریم. از فردا تعداد دودها را به تدریج کم میکنیم. کاهش تعداد دودها را هم به عهده خودت می گذارم که زیاد اذیت نشی!
پدرم شیره و لوله کاغذی و سیخ را از من گرفت و شروع به کشیدن کرد. من هم با صدای نسبتا بلند شروع کردم به شمارش دودها ؛ یک … دو … سه… چهار … . این شمارهها قرار بود به زودی به صفر برسد. من با این که در موقعیت سخت و دردناکی قرار داشتم، پرامید و خوشحال بودم.
این داستان ادامه دارد
مطالب پربازدید و مرتبط را بخوانید:
چه شرایط سخت و دلهره آوری رو تجربه کردید و چه خوب از پسش براومدید. افرین بر شما.
و چرا این مراکز، ترک اعتیاد افراد مسن رو قبول نمیکنند؟ این افراد ضعیف تر و حساس تر هستن و صدالبته به مراقبت بیشتر و تخصصی تری نیاز دارن. واقعا جای تاسفه
شما قهرمان زندگی پدر هستین
خدا قوت ! چه سرگذشت جالبی … مشتاقیم برای ادامه ماجرا
از معجزات الهی و حتی همطراز با معجزات پیامبران، همین ترک کردن و قطع مصرف مواد مخدر است.
آنچه در آن شرایط سخت و غیر قابل پیش بینی روی می دهد و کمک میکند هم دست کمی از اراده پروردگار و معجزه ندارد.
جای بسی تحسین و تشکر دارد که فرزندی حاضر است با این ریسک بالا برای خود و پدر عزیزتر از جانش پاکی از مواد مخدر فراهم کند.
واقعا چه قهرمانانه و صبورانه درد پدر را به جان خریدید.
تبریک می گوییم و آرزو دارم که پدر تا زنده است همینطور پاک و سرحال با شما زندگی کند.
اینم یه عالمه گُل و بوس🌹🌹🌹❤❤❤❤❤❤🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹💞💞🌺🌺🌺🌹🌹🌹🌹⚘⚘⚘⚘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
چقدر عالی، آفرین به شما
هم خیلی خوب نوشتید
هم خیلی خوب عمل کردید
درود بر شما قهرمان
معلومه دل خیلی بزرگی هم دارید
چقدر قشنگ برای پدرتون حق فرزندی رو ادا کردید🥺🥺
کاش من هم این قدرت رو داشتم که پدر سالمند خود را ترک میدادم….امیدوارم بشه
ترک کردن مواد مخدر در این سنین نیاز به اراده قوی داره، احسنت به اراده قوی پدرتون و همینطور شما که حق فرزندی رو به درستی ادا کردید.
چقدر زیبا توصیف کردین
چقدر سخت بوده این تجربیات امیدوارم دیگه هیچوقت همچین اتفاقاتی رو شاهد نباشید و با بهبودی پدرتون و حال خوبش این خاطرات تلخ از ذذهنتون پاک شه
شمردن دودهاااا خیلی جالب بود
ببخشید یه سوالی داشتم الان رابطه تون با پدرتون چطوره من و بردارم خیلی ارتباطمون با پدرمون بده و فکر میکنیم اگر اعتیادش رو ترک کنه این ارتباط بهتر میشه واقعا تاثیر داره این موضوع
چه سخته انصافا. رنجهای زندگی پایان نداره.
درود بر شما قبول مسئولیت در قطع مصرف ازطرف خانواده بسیار سخت و عجیب است چرا که احساس درگیر هست. بصورت میدانی درگیر این مسئله بودم لمس کردم بسیار سخته .درک شما باعث شگفتی هست.
مثلثی وجود دارد در علم مددکاری بنام کافمن؛ ناجی، قربانی، انتقام گیرنده
شما معادلات را بر هم ریختید
امیدوارم در این مسیر استوار باقی بمانید
فوق العاده بود
میدونید من درک میکنم وقتی پدری اعتیاد داشته چه میزان رنجش برای بچه هایش رقم میزنه ولی شما با وجود تمام اونرنجش ها تونسیتید کنار پدرتون باشید و کمکش کنید به خودتون افتخار کنید من با سطح رنجش خیلی کمتری نمیتونم در این حد حمایتگر باشم
امیدوارم این مراقبت و حمایت به خودتون آسیب نزنه و فقط حس خوبش براتون بمونه چون من به شخصه زمانی که سعی کردم حامی باشم خیلی زیاد اذیت شدم و جاهایی حتی در حد شکنجه بوده برام
امروز زندگیم سعی میکنم در حد توانم کمک کنم چون ناجی بودن زیاد برای دیگران برای من فقط یه مفهوم داشت تو خودتو دوست نداری اصلا هم خودتو دوست نداری