ترک کراک در کمپ ؛ 3 نکته غافلگیرکننده به روایت یک معتاد فرهیخته!

وقتی کار یک معتاد فرهیخته به ترک کراک در کمپ بکشد آنجا چیزهایی را تجربه خواهد کرد که تا پایان عمر از خاطرش محو نمی‌شود.

شاید با خود بگویید معتاد فرهیخته دیگه چه کوفتیه که کارش به ترک کراک در کمپ بکشه؟ کسی که فرهیخته باشه نباید معتاد بشه!

اگر اینطور فکر می‌کنید از ابعاد گوناگون اکوسیستم اعتیاد بی‌خبرید و معتادان را با مشخصات کلیشه‌ای می‌شناسید. بله ! افراد فرهیخته هم می‌توانند معتاد شوند و حتی کارشان به اعتیاد به کراک بکشد.

این درست است که معتادان غالبا افراد کم سواد با سطح فرهنگ پایین هستند اما معتاد نخبه هم کم نداریم! پزشکان معتاد، وکلای معتاد، اساتید دانشگاه معتاد، هنرمندان معتاد و … ، معتادان فرهیخته جامعه به شمار می‌آیند! افراد تحصیل کرده‌ای که سواد و جایگاه اجتماعی نتوانسته است آنها را از گزند بیماری اعتیاد حفظ کند.

من هم یکی از معتادان تحصیل کرده جامعه بودم! من کسی بودم که علاوه بر تحصیلات دانشگاهی کتاب‌های فراوانی مطالعه کرده بودم و خود را فرهیخته می‌دانستم. اینکه چطور در مسیر بی‌سرانجام اعتیاد جلو رفتم تا کارم به مصرف کراک کشید، موضوع این نوشتار نیست.  در این نوشتار قصد دارم آنچه را بعد از تصمیمم به قطع‌مصرف و ورودم به کمپ اتفاق افتاد، شرح دهم.

اتفاقاتی که در فرآیند ترک کراک در کمپ برای من غافلگیرکننده بود را در 3 مورد جمع بندی کردم. شاید روایت من به معتادان فرهیخته دیگر کمک کند با آمادگی ذهنی بیشتر به دوران بهبودی خود قدم بگذارند.

غافلگیری 1 : بازرسی شدید تا مرز انگشت کردن در مقعد !

اولین شوک وقتی به من وارد شد بعد از پر کردن فرم‌های پذیرش خواستم وارد کمپ شوم. مسئول پذیرش به من گفت لخت شوم و یک نفر با عنوان دژبان را صدا کرد که مرا بازرسی کند. من لخت شدم و فقط شورت به پا داشتم.

دژبان به من گفت باید شورت را هم  در بیاورم! طبعا من حاضر به این کار نشدم. هیچ تصور نمی‌کردم برای ترک کراک در کمپ باید لخت مادرزاد شوم و یک غریبه همه جای مرا برانداز کند!

دژبان با تحکم گفت اگر زیاد حرف بزنی شورتت را با دست خودم می‌کشم پایین .اعتراض کردم که حق این کار را ندارد. دژبان این بار گفت: تازه داخل مقعدت را هم انگشت می‌گردانم که چیزی مخفی نکرده باشی!

کارمان داشت از جر و بحث به درگیری فیزیکی می‌کشید که مسئول پذیرش دخالت کرد. او به دژبان گفت این یکی لازم نیست شورتش را دربیاورد، از روی شورت بازرسی کن!

برایم توضیح دادند که بازرسی سختگیرانه برای اطمینان از وارد نکردن مواد مخدر به کمپ توسط معتادان تازه‌وارد و یک اقدام ضروری است.

لازم به گفتن نیست که بازرسی دژبان حتی از روی شورت هم برایم آزاردهنده بود. من در فرم‌هایی که امضا کردم قبول کرده بودم برای پذیرش در کمپ از مقررات اطاعت کنم و چاره‌ای نداشتم.

غافلگیری 2: لامپ‌ها و سیستم صوتی  لعنتی اتاق سمزدایی !

من تصوری از فرآیند ترک اعتیاد در کمپ‌ها نداشتم و هیچ نمی‌دانستم چه چیزی در انتظارم است. ترک کراک در کمپ برای من اضطراب آور و ناشناخته بود. با این وجود فکر می‌کردم اتاق سمزدایی جایی ساکت و نیمه تاریک است. به نظرم مکانی نیمه تاریک و آرام می‌توانست فضای نسبتا قابل قبولی برای گذراندن بی‌قراری ، بدن‌درد و بی‌خوابی‌های ناشی از خماری باشد. فضایی که گاه در آن صدای موسیقی ملایمی هم طنین انداز باشد.

چیزی که در عمل با آن مواجه شدم دقیقا برعکس بود. مرا به اتاقی بردند که 95 درصد اوقات هفته اول قطع مصرفم را در آنجا سپری کردم. لامپ‌ها و مهتابی‌های این اتاق همیشه روشن بود. روشن بودن همیشگی این لامپ‌ها بعضی وقت‌ها برای من واقعا آزاردهنده می‌شد.

سیستم‌صوتی این اتاق هم – یک دستگاه پخش دی‌وی‌دی و یک تلویزیون که فقط بلندگوهایش کار می‌کرد – همیشه روشن بود. باید متذکر شوم هیچ موسیقی ملایمی در کار نبود. از این سیستم صوتی ترانه‌های پاپ ایرانی از انواع مختلف که غالبا گوشخراش و بی‌محتوا بودند، بی‌وقفه پخش می‌شد.

ترک کراک در کمپ برای من حداقل در اتاق سم زدایی نه تنها به معنای آرام گرفتن در یک محیط مساعد نبود، بلکه خداحافظی با مختصر آرامشی بود که قبلا داشتم!

غافلگیری 3: ترک کراک در کمپ با طعم غذاهای افتضاح!

اولین وعده غذای گرم من در کمپ ناهاری بود که روز اول پذیرش خوردم. خوشبختانه خماری‌ام شروع شده بود و هیچ اشتهایی نداشتم. اگر هم اشتها داشتم آن برنج شفته قرمز رنگ با آن تکه‌های بزرگ سیب زمینی، که یکی دو تا از آنها در هر بشقاب دیده می‌شد، می‌توانست اشتهای هر انسان گرسنه‌ای را کاملا کور کند.

غذای وعده شام سوپ بود. مطمئنم سوپی به آن افتضاحی در هیچ جای جهان جز کمپ‌های ترک‌اعتیاد ایران طبخ نمی‌شود! این سوپ تشکیل شده بود از 95 درصد آب و مقداری رُب که آن آب را قرمز بسیار کمرنگ کند. برای این که بی‌انصافی نکرده باشم باید بگویم 5 یا 6 عدد لوبیا چیتی و دو رشته ماکارونی هم در بشقاب من دیده می‌شد!

در رژیم غذایی کمپ ما غذاهایی مثل عدس پلو، تخم مرغ آب پز، سیب زمینی آب پز و ماکارانی هم وجود داشت. سوسیس و سیب زمینی هم در این فهرست بود که غذای شاهانه کمپ محسوب می‌شد. همه این غذاها با نازل‌ترین مواد اولیه پخته می‌شدند و طعم و بوی آنها واقعا فاجعه بود.

من انتظار نداشتم ترک کراک در کمپ با تغذیه فوق العاده باکیفیت همراه باشد. اما افتضاحی که به نام غذا به خورد ما داده می‌شد، حقیقتا غافلگیرکننده بود.

مطالب پربازدید را بخوانید:

انتهای مطلب

دیدگاه ها

بی نام

با سلام تجربه دردناک من از کمپ برای ترک اعتیاد جای خواب یعنی در واقع اسباب ورخت خواب بود که چنان بوی نفرت انگیزی میدادند که حتی با انداختن یک ملافه (که از منزل با خودم برده بودم)روی پتو هم باز تهوع آور بودند …..علاوه بر اینکه حشرات موذی به معنی واقعی کلمه از سر وکولمان بالا می‌رفتند….کیفیت غذا ها و برخورد متصدیان کمپ هم که افتضاح بود….ولی در کل این تجربه تلخ میوه شیرینی داشت به نام قطع مصرف مواد مخدر

علی

باز هم تحمل این شرایط به ادامه اعتیاد ارزش داره

و.ف

کاش انسانهایی که اینقدر سختی میکشند تا ترک کنند.هیچ وقت این اتفاق تلخ که با مواد مخدر آشنا بشوند در زندگیشون رخ نمی داد

سلطانی

این داستانی که روایت کردید حقیقتا تاسف بار و ناراحت کننده اس‌. اینجا کمپ ترک اعتیاد هست یا تبعیدگاه قرن ۱۸؟ این روش ها نمیدونم چقدر علمی یا کارآمد هستن اما قطعا اخلاقی و انسانی نیستند. این عوامل برای ادم سالم هم دردآوره چه برسه به آدم معتاد که روحیه بسیار حساسی داره

محمد

عالی بود

مجید

دنیای مواد مخدر چقدر وحشتناک می تواند باشد. یک نفر که جامعه برای اصلاح دیگری به آن دل خوش کرده اسیر اعتیاد می شود!
البته که یقینا تاثیر همان فرهیخته گی منجر به پایداری در مسیر دشوار ترک می گردد. این اراده ستودنیست چراکه این تجربه در کنار آن دانش قطعا سرآغاز همین محتوا ها برای ممانعت از اسارت دیگریست!

ستیا

چه همت خوبی دارند دوستانی که این شرایط بد رو تحمل میکنن، قابل تحسینه و چقدر شرایط آزار دهنده ای هستش متاسفانه، در مورد ترک اعتیاد در کشورهای دیگه هم اگه اطلاعاتی داشتید اضافه کنید جالب خواهد شد.

سعید

تنها جایی که برای ترک اعتیاد مناسب میدونم سرای امید طلوع بی نشانها در شهرک وصال یاخچی آباد تهران است مرکزی فوقالعاده تمیز و با صفا که نظیرش در هیچ کجای ایران پیدا نمیشه و مختص معتادهای کارتن خوابه ولی معتادهای غیر کارتن خواب هم پذیرش میکنند اونجا هیچ هزینه ای بابت پذیرش نمیگیرند و کاملا رایگانه امکانات بسیار عالی غذا فوقالعاده همه دارای تخت خواب حمام و نظافت و ادب و نظم و صداقت هز قانونهای اصلی این مرکزه. اونجا ورودش با خداست و هیلی سخت پذیرش میکنند ولی به محض ورود معتاد کاملا آزاد و هیچ اجباری برای هیچ کاری نیست باور کنید اونقدری که اونحا راحتید نظیرش را در خانه خودمون هم نمیتونیم تجربش کنیم. هیچ اجبارو بگیر و ببندی در این مرممز نیست بعد از پذیرش . هر وقت هم که دوست داشته باشی میتونی درخواست ترخیصی خودت را بدی حتی برای یک روز هیچ زمان مشخص و اجباری برای موندن معتاد ندارن هر وقت که دوست داشته باشه میتونه از مرکز ترخیص بشه . ولی واقعیت اینه اونجا به معتادها اینقدر احترام میزارن اینقدر معتاد آزاد و راحت هستش تمایلی برای ترخخیص کردن خودش نداره. اگر معتادی با تمایل خودش اونجا به مدت یکسال بمونه بعد از یک سال از طرف مرکز بهش کار و حقوق هم میدن زیر نظر خودشون. واقعا من خودم این مرکزرو تجربه کردم و میتونم قسم بخورم که نظیرش رودو هیچ کجای ایران نمیتونین پیداکنین. بهشت معتادانه. هر کسی که تمایل به قطع مصرفداره پیشنهاد میکنم حتما این مرکز رو برای قطع مصرف انتخاب و تجربه کنه… یــا حـــق…
//////////////////////
این کامنت نظر یکی از معتادان در حال بهبودی را منعکس می کند و انتشار آن به معنای تایید محتوای کامنت و تایید مرکز درمان اعتیاد ذکر شده در این کامنت نیست. با تشکر – ترک باما

جعفر

چقدر فجیع. یعنی اون وسایل رو تخت رو ماهی یک بار هم نمیشورن؟عجیبه واقعا

ناشناس

سلطان ترک…

علی. ص

کمپ یعنی همین. سو استفاده یک معتاد که ترک کرده و شده گرگ افتاده به جون بقیه معتادا. یه سری کمپا اخیرا باز شده که تر و تمیزترن و رفتارشون مثل آدمه ولی پول سنگین میگیرن معتادای داغونم قبول نمی‌کنن

حسن

خنده ام از گریه غم انگیز تر است ۱۶سال پیش وارد محیطی اینچنین وحشتناک شدم
هنوز درک روشنی ندارم نوع رفتار نوع گویش با من متفاوت بود
به من میگفتن تظاهر نکن احساس تفاوت نکن
ورود و تهاجم گفتاری و رفتاری مسعولین چه برای متمولین و افراد خاص چه افراد ضعیف تر چیزی بود که برای من وحشتناک بود
اعتراض که میکردیم میکفتند باید باورهایت را دور بریزی
خلاصه داستان های عجیب و باور کردنی کم نبود
لوییس کارول باید میامد ایران
بعد به جای خط داستانی آلیس.
نام کتابش را مطمعنا عوض میکرد

علی رهنما

مطلب شما عالی بود
مدیران داخلی (وسط کمپها)
هیچ چیز نمیدانند
نه دانش دارند نی بینش نه شهامت برای اجازه گرفتن از غرور برای آموزش پذیر شدن
اما غذا
خدا گواهه بدترین نوع غذا که میشود دید در کمپهای ایران است لوبیا البته رد پایی از لوبیا و عدس غذای هر شب
برنج وحشتناک تر
و ماکارانی بیمزه
نوع موزیک که نگو و نپرس
در سکوت رپ به نوع موسیقی و گویش کار دارم
عزیزم در اون زمان نیاز یک فرد ارامش است نه همه را مگبور کنی ساکت باشن واسشون رپ پخش کنی
و اما خواب و ساعت بیداری ساعت ۷عزیزان کسی که تازه قطع مصرف را استارت زده تازه نزدیک ساعت ۶الی ۷خواب که نه سستی حاصل از درد را تجربه میکنه و یکم اروم میشه
اعتراض دوستان هم این توجیح را دارد که ما میخواهیم نظم را دوباره تجربه کنید
اما
ورزش صبحگاهی که دیگر نور در نور است
یاد آیینه عبرت بیفتین
که شخصیتش
آ تقی چجوری ورزش میکرد دقیقا همانشکل
خلاصه خدایا کمک

ARMIN ASADI

در کمپها حداقل بالغ بر ۹۵درصد آن مکانها کار بشکل علمی و سیستماتیک پیش نمیره
درود بر شما

اکبر

واقعا راسته مصرف کراک باعث گذاشتن کرم داخل بدن میشه؟

مهتاب

چقدر جالب اتفاقا برادر منم همچین کمپی رفت اونم تحصیل کرده بود مثل شما و تو خانواده‌مون هم همیشه شرایط خوبی داشت وقتی اعتراض کردیم بهشون گفتن اگر تو شرایط خوبی ترک کنه باز برمیگرده به مصرف واقعا نمیدونم چقدر استدلالشون درست بود ولی برادرم میگه توجیه‌شونه برای اینکه خرج نکنن

صنم

میشه یه مطلب در مورد باورهای غلطی که در مورد کراک هست بذارید حتی یه نفر هم تو سوالا گفته بود مصرف کراک باعث نمیشه بدن کرم بذاره . از نظر درجه سختی هم ممنون میشم بگین سطح سختی ترک کراک چقدره؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *