هرگز رهایم مکن
این گزارش با همین تیتر در پایگاه خبری تین نیوز به قلم آقای مجتبی کاوه منتشر شده که در اینجا بازنشر می شود.
ریش بلند و ژولیده و کثیفی دارد که اگر آن را بتراشد احتمالا چیزی از صورتش باقی نمیماند! وقتی ظرف یک بار مصرف غذا را به دستش می دهم در ظرف را باز می کند و چیزی زیر لب میگوید که با این که فارسی است ، من متوجه اش نمی شوم! عباس حرف او را برایم ترجمه می کند. گفت: « دستت درد نکنه. هوس ساچمه پلو کرده بودم! ». تازه می فهمم چرا متوجه نشدم چه می گوید. چون در جمله ای که به من گفته چند تا حرف “سین” وجود دارد و تلفظ کردن “سین” ، دندان میخواهد که او در دهانش حتی یک دانه هم ندارد! اسمش – شاید از طنز تلخ روزگار- ” قادر” است و در پاتوق “علی گاله” همه صدایش می کنند : “به مولا”.
از این ” به مولا” ها در تمام شهرهای کشور ما کم و بیش دیده میشود؛ در بعضی شهرها بیشتر و در بعضی دیگر تک و توک. ما آنها را میبینیم که تا کمر در سطلهای زباله فرو رفته اند تا چیزی برای فروختن و جور کردن پول موادشان پیدا کنند. ما بسته به شرایط روانی مان از دیدن این افراد می ترسیم یا رنج می کشیم بدون آن که بدانیم چطور باید به آنها کمک کنیم یا این مناظر ناخوشایند چه زمانی تمام خواهد شد.
سخنان و وعده های زیبا و البته بی نتیجه مسئولان درباره کنترل اعتیاد!
رئیس جمهور پزشکیان اخیرا در جلسه ستاد مبارزه با مواد مخدر گفت: معضل اعتیاد یکی از مهمترین دغدغههای جامعه و زمینهساز اکثر جرایم و مفاسد اجتماعی است. پزشکیان که خود یک پزشک کهنهکار است و سالها عضو کمیسیون بهداشت مجلس بوده، تمرکز بر جلوگیری از عرضه را از جمله اشتباهات صورت گرفته در زمینه مبارزه با مواد مخدر در ایران برشمرد و تصریح کرد: تا زمانی که تقاضای مواد وجود داشته باشد، جلوگیری از عرضه مواد مخدر ناممکن خواهد بود. بنابراین راهکارهای مقابله با اعتیاد به مواد مخدر باید مبتنی بر کنترل و کاهش تقاضای مصرف باشد. این سخنان زیبا به نظر می رسد اما در فقدان راهکارهای عملیاتی و موثر، دور نیست زمانی که دوره ریاست جمهوری پزشکیان هم مثل اسلاف او به پایان رسد و کشور کماکان با معضل اعتیاد به همین شدت و حدتی که از گذشته تاکنون با آن مواجه بوده، دست به گریبان باشد.
شهردار تهران- کلانشهری که بیشترین معتادان در آن زیست می کنند – نیزدر ماه های ابتدای امسال مدعی شد با تلاش های 31 ماههی او هیچ محل تجمعی برای معتادان متجاهر در تهران باقی نمانده اما گویا او جمع کردن معتادان به ضرب و زور در کمپها را با درمان آنها اشتباه گرفته است. ضمنا بد نیست زاکانی سری به پاتوقهای معتادان در میدان شوش و هرندی و جنگلهای لویزان و کناره های بزرگراه آزادگان و … بزند و ببیند معتادان بعد از خروج از کمپ ها دوباره به همان پاتوقهایی که با کمک نیروی انتظامی از آنها جمعشان کرده، سرازیر میشوند!
روشی متفاوت و مردمی برای کمک به معتادان به جای روش های دولتی ناکارآمد
“به مولا” های شهرها، معتادان متجاهری هستند که رئیس جمهور، شهردار و دیگر مسئولان کشور به خصوص مسئولان ستاد عریض و طویل مبارزه با مواد مخدر اگر به دنبال راهکارهایی برای کاهش تقاضای این مواد اهریمنی میگردند، باید ابتدا آنها را درمان کنند چرا که آنها پر و پاقرص ترین متقاضیان مواد و ضمنا در دسترسترین معتادان برای ترک اعتیاد به شمار میروند. متاسفانه به نظر میرسد مسئولان در برابر در دسترسترین معتادان هم جز روشهای تکراری و شکستخورده – روشهایی که گل سر سبد آنها جمع آوری معتادان متجاهر در قالب طرحهای مقطعی، ترک دادن اجباری آنها در کمپها و بعد رها کردن دوباره آنها در خیابانها و بازگشت تقریبا تمام آنها به چرخه اعتیاد! – چیزی در چنته ندارند.
نکته قابل تامل این که برخلاف مسئولان، مردم در قالب تشکل های غیردولتی راهکارهای متفاوتی را برای کمک به این افراد و درمانشان به عرصه آزمون و خطا آوردهاند. در یکی از شب های ابتدایی پاییز با فعالان و دست اندرکاران یک سازمان مردم نهاد که روش متفاوتی را برای کمک به کاهش تقاضای مواد و کنترل اعتیاد برگزیده اند همراه شدم تا از آنچه شب ها زیر پوست تب دار پایتخت میگذرد، گزارشی بنویسم. گزارشی که بعید است خواب مقام مسئولی را آشفته کند اما اگر به هر مخاطبی – در هرجای وطن – تلنگری بزند تا از بی خبری نسبت به همنوعان گرفتار و بیمارشان خارج شوند و دست یاری به سوی آنها که کار موثری انجام می دهند دراز کنند – رسالتش را انجام داده است.
زندگی کردن بلد نیستم، بعد از ترک قبله ام را گم می کنم
قادر دست هایش را که سیاه است و کبره بسته فرو می کند در ظرف یک بارمصرف و عدس پلو را مشت مشت به سیاهی دهانش می ریزد. همراه با بلعیدن غذا حرف هم می زند. هر جا از حرف هایش را متوجه نشوم به عباس نگاه می کنم و او برایم توضیح می دهد.
می گوید: رفقای سابقمون ساچمه پلو آوردن امشب. خدا خیرشون بده. اگه اینا نباشن نصف بچه های این پاتوق زمستون امسال ازگشنگی می میرن.
عباس که خودش هم چند سال معتاد و کارتن خواب بوده و حالا سه سال و پنج ماه است که پاک شده، سفارشم را به قادر کرده که هر چه می خواهم بپرسم.
قادر می گوید: به مولا! این داش عباس یه دونه س. همخرج خودم بود تو این پاتوق! هر چی می خوای بپرس بهت بگم. شماها برید با قصه ما مشهور بشید، پول دار بشید، ما هم مثل شمع می سوزیم تا آخرِ آخرش.
عباس می گوید: می تونی نسوزی تا آخرِ آخرش! یه فوت کنی به این آتیش، خاموش میشه. من فوت کردم خاموش شد! تو نمی خوای خاموشش کنی قادر. اگه بخوای، تو هم میتونی.
قادر می گوید: اینو هم راست میگه به مولا! هر کی واقعا بخواد می تونه. ماها خودمونم نمی خوایم.
میپرسم چند سال است معتادی ؟ از اعتیاد و کارتن خوابی خسته نشدی؟
می گوید: به مولا! من 7 ساله تو خیابونم. از 13 – 14 سالگی عمل داشتم. اوایل حشیش بود. بعد رسید به تریاک و شیره و هرویین. الانم که جنس گرون شده مت می زنم.(عباس توضیح می دهد که منظورش قرص متادون است)
می پرسم: روزی چند تا قرص می خوری؟
می گوید: روزی 5 تا قرص 40 میل. البته اگه گیرم بیام. اگه نتونم 5 تا جور کنم، هر چند تا که شد.
می پرسم: پولش را چطور جور می کنی؟
می گوید: ضایعات جمع می کنیم. تک و دو می کنیم. کار می کَّنیم!(عباس توضیح می دهد: مواد می فروشد، دله دزدی می کند)
می پرسم: چرا مثل عباس ترک نمی کنی ؟
می گوید: من نمی تونم پاک بمونم داداش. این طوری راحت ترم. صبح تا شب فقط یه مشکل دارم اونم اینه که پول جنسمو جور کنم اما پاک که میشم نمی دونم چیکار باید بکنم؟ از کجا باید شروع کنم؟ کس وکاری ندارم که برم پیششون. 22 سال نشئه خوری کردم ، الان دیگه بدون نشئگی هیچی برام معنی نداره. ترک که می کنم قبله مو گم می کنم، به مولا!
می پرسم: واقعا دلت نمی خواد ترک کنی؟
می گوید: دلم می خواد ولی نمی دونم بعد از ترک باید چطور زندگی کنم. زندگی کردن بلدی می خواد. من بلد نیستم.
عباس وقتی قادر غذایش را می خورد با او حرف می زند. می شنوم که به او می گوید هر وقت خواست از این بدبختی و دربه دری نجات پیدا کند با او تماس بگیرد تا او را به کمپ ببرد. به او می گوید: منم مثل تو هیچ کسی رو توی این دنیا ندارم. منم زندگی کردن بلد نبودم ولی کم کم دارم یاد می گیرم. وقتی من تونستم تو چرا نتونی؟
وقتی از قادر دور می شویم از عباس می پرسم فکر می کند غذا رساندن به معتادان می تواند کمکی به نجات آنها از اعتیاد و کارتن خوابی کند، و عباس می گوید: حتما کمک می کند. مگر خود من چطور به زندگی برگشتم؟! اگر دوستانی که به معتادان غذارسانی می کنن کمکم نمی کردند، من الان به جای این که پاک باشم و مثل یک آدم عادی در جامعه کار و زندگی کنم، یا وسط همین معتادها توی پاتوق ها می لولیدم یا مُرده بودم!
زن معتاد کارتن خواب؛ کلکسیونر بدبختی ها
زن باشی و معتاد، بی خانمان و کارتن خواب هم باشی، کلکسیونر بدبختی ها هستی. برای زن کارتن خواب هر غریبه و آشنایی که از راه برسد، بوی شر و دردسر می دهد. نادر – یکی دیگر از بر و بچههای همان ان جی اویی که به کارتنخواب ها غذا می رساند- می گوید : « زن های کارتن خواب در پاتوق ها نسبت به مردها خیلی کم ترند. چیزی که ما می بینیم این است که تقریبا به ازای هر 100 تا مرد کارتن خواب یک زن کارتن خواب هست.»
زن های کارتن خواب معمولا یک نفر را در پاتوق ها دارند که بیشتر با او هستند و او حکم مراقب یا بالاخواهشان را دارد. آنها بدون اجازه بالاخواهشان با هیچ غریبه ای حرف نمی زنند . با هماهنگی ابوالفضل از بالاخواه یکی از این زن ها اجازه گرفتیم و دقایقی با او حرف زدیم. صحبتمان با شیما – اسم واقعی اش شیما نبود – به صورت سوال و جواب های کوتاه بود. من سوال می کردم و شیما در حالی که شعله فیتیله اش را یک سره روشن نگه می داشت و از روی زرورق، هروئین می کشید جواب می داد. فیتیله دستمال کاغذی بود که انقدر تابیده بود مثل نخ شده بود. به من هم گفت ضمن مصاحبه، بیکار ننشینم و با دستمال کاغذی برایش فیتیله درست کنم!
س: چند سالته ؟ چند ساله اعتیاد داری؟ چند وقت است کارتن خوابی می کنی؟
ج: 32 سالمه. 7 -8 سالی هست مواد می زنم. تقریبا 2 ساله که تو خیابونم . قبل از این 2 سال هم 1 سال کارتن خوابی کرده بودم ولی خانواده م اومدن منو بردن کمپ و ترک کردم. 5 ماهم پاک بودم بعدش دوباره مصرف کردم و برگشتم تو خیابون.
س: الان چی مصرف میکنی و چقدر؟
ج: هروئین و شیشه. هرچقدر گیرم بیاد.
س: شوهر نکردی؟
ج: نه. شوهر کجا بوده. الان دخترای مثل دسته گلشم شوهر گیرشون نمیاد! یه پسره رو دوست داشتم خیلی وقت پیش که اونم منو ول کرد. بخاطر اعتیادم ولم نکردا. بخاطر این ولم کرد که آدم نبود. خودشم معتاد بود.
س: نظرت نسبت به این آقا و خانم هایی که برای شما غذا میارن، چیه؟
ج: آدمای بدی نیستن. اینجا جز اینا هر کس میاد سراغ ما فقط دردسره. بعضی از اینا که غذا میارن مشخصه قبلا خودشون اعتیاد داشتن. از حرفایی که می زنن معلومه می فهمن خماری و نئشگی یعنی چی.
س: به این فکر می کنی که تو هم مثل اینا می تونی ترک کنی؟
ج: اره بهش فکر کردم. فکر کنم منم می تونم ترک می کنم ولی بعدش کار می خوام. یه سرپناهی هم می خوام.
وقتی صحبتم با این خانم تمام می شود یکی از خانم های فعال در ان جی اویی که معتادان غذارسانی می کنند به او نزدیک می شود و سر صحبت را با او باز می کند اما تا کمی صحبت می کنند مردی که ظاهر آشفته و خشنی دارد سراغ زن کارتن خواب می آید و او را با خود می برد.
بیدار کردن تمایل معتادان کارتن خواب به بهبودی
یکی از فعالان ان جی اوی “پایان کارتن خوابی” که جزو ان جی او های پیشرو در کمک به معتادان کارتن خواب است درباره نگرش آنها به پدیده شوم اعتیاد و کارتن خوابی سوال می کنم و او در پاسخ می گوید: این پدیده شوم اجتماعی از نظر من پیچیدگی خاصی ندارد و نتیجه ارتباط ضعیف بین انسان ها و دور شدن آنها از ذات و سرشت اصلی خود است. وقتی انسان ها ارتباط سالمی با هم نداشته باشند و خدا را فراموش کنند از ذات و سرشت خود فاصله می گیرند و پر از اضطراب می شوند.
بعد می خواهند این اضطراب درونی را با چیزهای خارجی آرام کنند. چیزهای خارجی مثل: پول، شهرت، تفریح، سرگرمی، مواد مخدر، سکس و از این قبیل. اما بعد در گرداب همین چیزها گرفتار می شوند. ما تلاش می کنیم ارتباطات نابود شدهی معتادان کارتن خواب با زندگی را دوباره احیا کنیم. احیای این ارتباطات کار ساده ای نیست چون معتادان کارتن خواب با هیچ چیزی جز مواد مخدر ارتباطی ندارند و به هیچ کس هم اعتماد ندارند. تنها دریچه ای که می توان با آنها ارتباط گرفت و نوری از زندگی به آنها تاباند همین غذارسانی است. از همین دریچه بسیاری از آنها به زندگی نگاه دوباره ای می کنند و تمایل بهبودی در آنها بیدار می شود.
مردم پای کار هستند، مسئولان باید حمایت کنند
یکی دیگر از فعالان گروه های مردمی غذارسانی به معتادان نیز درباره راهکار کاهش آسیب های اجتماعی همچون اعتیاد و کارتن خوابی میگوید: وقتی خود رئیس جمهور می گوید روش ها و شیوه های دولت محور برای کنترل و کاهش اعتیاد جواب نداده، تکلیف روشن است. راهکار این است که مردم بیشتر پای کار بیایند و مسئولان هم به جای وعده دادن، از کارهای مردمی حمایت کنند.
مشکل اصلی حجم کار و نیازها و کمبود منابع مالی و امکانات تشکل های مردمی است. خداوکیلی مردم خوب پای کار می آیند و اگر دولت و نهادهایی مثل شهرداری و سازمان بهزیستی هم مثل مردم پای کار بیایند، مطمئنا پدیده شوم اعتیاد در جامعه ما به این شکل مجال جولان نخواهد داشت. اگر مسئولان به کارهای مردمی اعتماد کنند و درصدی از امکانات و بودجه هنگفتی که صرف مبارزه با آسیبهای اجتماعی مثل اعتیاد در سازمان های دولتی و حاکمیتی می شود را به تشکل های مردمی اختصاص دهند – و بر خرج کرد این بودجه هم نظارت کنند- نتیجه بسیار بهتری به دست می آید.
متاسفم این را می گویم ولی بسیاری از سازمان ها وارگان های دولتی با آن هم دبدبه و کبکبه و پرسنل و بریز و بپاش و سخنرانی و همایش و … که دارند کمترین کمکی به کاهش اعتیاد که نمی کنند هیچ، برای مراکز مردم نهادی که در این مسیر کار می کنند، مانع تراشی هم می کنند! من روی سخنم با مدعیانی است که در این مراکز کار می کنند و وقتی از آنها کمکی می خواهیم ما را سر می دوانند. این دوستان بیایند و به ما یک معتاد را نشان بدهند که بگوید من با فلان برنامه دولت یا فلان طرح شهرداری یا فلان پروژه ستاد مبارزه با مواد مخدر، ترک کردم و پاک ماندم!
از هیچ چیز کاری برنمی آید جز عشق
خانم (ز. ب) یکی از دست اندرکاران تهیه و توزیع غذا بین معتادان کارتن خواب است. وی که خودش هم زمانی معتاد کارتن خواب بوده، اکنون بیش از 8 سال است که از اعتیاد نجات یافته – و به قول خودش در مسیر بهبودی قرار گرفته – است.
وی در پاسخ به این پرسش که چند وقت است در قالب تشکل های مردم نهاد به معتادان و کارتن خواب ها غذا می دهد و هدفش از این کار چیست، می گوید: من بیشتر از 5 سال است به این عزیزان ملحق شده ام و هدف ما پیام رسانی به معتادان در حال عذاب است. باور دارم این کار به خود من هم کمک می کند به چرخه اعتیاد بازنگردم. پیام ما خیلی ساده است. ما هم مثل شما بودیم ولی به کمک هم توانستیم ترک کنیم و به جامعه برگردیم . پس شما هم اگر بخواهید، می توانید.
به باور وی، غذا دادن به معتادهای بی خان و مان کمک می کند در درجه اول آنها زنده بمانند ودر مرحله بعد برای یک وعده غذا دزدی نکنند. ضمنا همین مهربانی کوچک، روزنه ای به سوی ارتباط با انسان هایی که مثل خود آنها بودند و تغییری در زندگی و باورهای خود ایجاد کردند و به سوی بهبودی قدم برداشتند، باز می کند و با این کار به تدریج بعضی از آنها برای ترک اعتیادشان تمایل پیدا می کنند. این کار باعث می شود امید داشته باشند که اگر خودشان بخواهند، کسانی هستند که به آنها برای ترک اعتیادشان کمک کنند.
وی در پاسخ به این پرسش که چه عاملی موجب شده در ترک اعتیاد و پایان دادن به بی سر وسامانی اش موفق شود، می گوید: باور من این است که معجزه خداوند شامل حالم شد. نجاتم را بعد از خدا مدیون همین بچه هایی که زمانی خودشان معتاد بودند و به کمک معتادان می آیند، هستم. برنامه های 12 قدمی بهبودی از اعتیاد هم، چراغ راه زندگی من در دوران بهبودی بوده است.
از وی می پرسم به زنان معتاد کارتن خواب چه نصایحی می کند و جواب می شنوم: یاد گرفتم نصیحتشان نکنم چون نصیحت روی آنها اثری ندارد و حتی در برابر نصیحت گارد می گیرند. فقط غذا را به دستشان می دهم و اگر خودشان خواستند صحبت کنند پای صحبتشان می نشینم. اگر هم چیزی بگویم در همین حد است که هرگز از ترک اعتیاد ناامید نباشند و بدانند که ما که مثل خود آنها هستیم و زمانی درگیر اعتیاد بودیم، هرگز رهایشان نخواهیم کرد.
وی ادامه می دهد: شاید باورتان نشود اما دائما به آنها می گویم تو هنوز جوان و خوشگلی. می خواهم این امید در دلشان باشد که لایق عشق و محبت هستند. به نظرم اگر چیزی بتواند آنها را نجات بدهد، آن چیز عشق بدون چشم داشت و بی ریا است. سعی می کنم به آنها نشان بدهم که با وجودی که معتاد و آسیب خورده و ترد شده هستند اما من انسانیت آنها را باور دارم و عاشق وجهه انسانی آنها هستم چون باور دارم عشق بسیار قدرتمند است و در برابر بلای اعتیاد از هیچ چیز و هیچکس دیگر، جز عشق کاری برنمی آید.
* * *
روی داشبورد ماشین این خانم یک کتاب. می پرسم : این کتاب در مورد مددیاری و کمک به معتادان و و کارتن خواب ها و این طور چیزهاست؟ می گوید: نه! رمان است. یک نویسنده ژاپنی نوشته به نام ” کازئو ایشی گورو” که نوبل ادبیات هم برده.
کتاب را به دستم می دهد و می گوید: من خوانده ام، این کتاب مال شما باشد.
نام کتاب را از روی جلدش می خوانم ؛ «هرگز رهایم مکن»
انتهای پیام