دختر دانشجوی معتاد عاقبت بخیر شد/تجربه‌ای تلخ از زبان خانم دکتر آینده

ماجرای دختر دانشجوی معتاد می تواند برای بسیاری از دخترانی که اعتیاد را بسیار دور از خود تصور می کنند، مفید و قابل تامل باشد. به خصوص که این دختر دانشجوی پزشکی با صداقتی مثال زدنی سرگذشت خود را تشریح کرده است.

به گزارش ترک باما، دختران جوان درک چندانی از اعتیاد ندارند و وقتی به آنها گوشزد می شود که سیگار کشیدن یا مصرف گاه و بی گاه مشروبات الکلی و مواد مخدری همچون گل و حشیش به عنوان تفریح می تواند عاقبت بسیار شومی برای آنها رقم بزند، اغلب این هشدارها را جدی نمی گیرند.

بعضی از دختران باهوش و تحصیل کرده تصور می کنند از دانایی و توانایی لازم برای روبرو شدن و کنترل پیامدهای منفی مصرف تفننی مشروبات الکلی و مواد مخدر برخوردارند. این درحالیست که تجربه های متعدد همتایان آنها نشان می دهد چنین تصوری به طور کامل اشتباه است. سرگذشت این دختر دانشجوی معتاد که خوشبختانه از مسیر تباهی بازگشته برای آن دسته از دخترانی که در تب و تاب ماجراجویی و لذتجویی های خسارت بار به سر می برند، بسیار سودمند است.

این روایت در خبرگزاری رکنا منتشر شده است که در ادامه خلاصه ای از آن را می خوانید. این سایت از قول این خانم جوان نوشته است: من در شهری دور افتاده در استان خراسان رضوی به متولد شدم و در یک خانواده پرجمعیت با برادر و خواهر رشد کردم. من فرزند آخر خانواده‌ام محسوب می شدم و چون ته تغاری بودم محبت و توجه فراوانی به من میشد. پدر من کاسب بازار بود و وضعیت مالی خوبی داشتیم. مادرم هم زنی هنرمند و خیاط بود و در خانه کارگاه خیاطی داشت.

این دختر دانشجوی معتاد در ادامه می گوید: من دختری بودم که از چهره و ظاهر چندان جذابی نداشتم اما به دلیل شادی و شیطنتی و شوخ طبعی که در وجودم بود خودم را به سرعت در دل دیگران جا می کردم. پدر من مرا بسیار دوست داشت و عنوان دکتر را به من داده بود. هر وقت مرا می دید صدا می زد دکتر فوزیه!

من به شدت تلاش کردم و درس خواندم و سرانجام در رشته پزشکی یکی از دانشگاه های خوب کشور قبول شدم. با قبولی در دانشگاه به شهری که دانشگاه آنجا واقع شده بود رفتم . زندگی در شهر جدید و خوابگاه دانشجویی که در آن اقامت داشتم مرا تغییر داده بود و مدتی بعد با پسری از دانشجویان پزشکی به نام«احد» وارد رابطه شدم.

مطالب مرتبط و پربازدید را بخوانید:

شکست عشقی؛ آغاز مصیبت های دختر دانشجوی معتاد

مدتی با «احد» ارتباط داشتم و عاشقانه به او دل بستم ولی «احد» مرا رها کرد و رفت. ضربه روحی بدی خوردم و دیگر از آن دختر بذله گو و شاداب هیچ اثری نبود و من بقیه اوقاتم را با دخترانی می گذراندم که به قول معروف شکست عشقی خورده بودند و قصد انتقام از پسرها را داشتند. از همانجا در حال تبدیل شدن به دختر دانشجوی معتاد بودم بدون آن که خودم متوجه باشم.

من با پسرها رابطه برقرار می کردم و آن ها را سرکار می گذاشتم. من دانشجوی پزشکی بودم و خیلی از آنها عاشقم می‌شدند. من هم بعد از این که کاملا آن ها را سرکیسه می کردم ، سیم کارتم را عوض می کردم و به تلفن‌هایشان جواب نمی دادم.

به حدود 20 پسر به همین روش خسارت های مالی و روانی و عاطفی زدم. دیگر کمتر به خوابگاه دانشجویی می رفتم و اوقاتم را با دوستانم در مهمانی های مختلط شبانه می گذراندم. ضمنا مصرف سیگار، مواد مخدر و مشروبات الکلی را هم شروع کردم. درس و دانشگاه هم برایم بی معنی شده بود و دو ترم تحصیلی را مشروط شدم. همه افکارم در مهمانی های شبانه و دورهمی های مختلط خلاصه شده بود.

در یکی از شب هایی که امتحان داشتم یکی از دوستانم قرصی را به من داد که بتوانم بیدار بمانم و درس بخوانم چرا که اگر یک ترم دیگر مشروط می شدم باید با دانشگاه خداحافظی می کردم اتفاقا نمره ام در آن امتحان عالی شد اما تبدیل به یک دختر دانشجوی معتاد شدم.

متاسفانه در مدت بسیار کوتاهی من معتاد به آن قرص ها شده بودم و رفتارهایم به شدت تغییر کرده بود. تا این که روزی در منزل به دلیل مصرف زیاد قرص، دچار تشنج شدم و پدر و مادرم مرا به بیمارستان رساندند.

چند ماه بعد پدرم سکته کرد و مادرم نیز در بیمارستان تحت درمان قرار گرفت. بالاخره با کمک مادرم و اطرافیانم در یکی از مراکز درمانی مشهد بستری شدم و خودم را پیدا کردم. این دختر دانشجوی معتاد که اکنون در مسیر بهبودی است در پایان گفته است که دو سال از آن ماجراها گذشته و من که چند ترم مرخصی گرفته بودم دوباره در دانشگاه مشغول تحصیل شدم تا گذشته را جبران کنم.

انتهای مطلب

دیدگاه ها

سحر محمدی

آدم باورش نمیشه این چیزارو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *