ترک شیره در منزل روستایی؛ کشف جاساز پدر! داستان واقعی – قسمت 6

پدرم در سن و سال بالا تمایل خود را برای ترک شیره در منزل روستایی‌مان اعلام کرد با این حال من دو روز دنبال کشف جاساز او بودم!

پیش از این روایت کردم که چطور با پدرم برای ترک اعتیاد او به شیره‌تریاک در منزل روستایی‌مان مستقر شدیم. گرفتاری بزرگ من برای ترک دادن پدر 68 ساله‌ام این بود که او تمام موادش را به من تحویل نداد.

وقتی آفتاب روز دوم حضور ما در روستا دمید مطمئن شدم که او بخشی از موادش را جاساز کرده است. قاعدتا بعد از گذشت یک شبانه روز از آخرین مصرف پدر، او باید علائم خماری را از خود بروز می‌داد. صبحانه را در سکوت خوردیم و هیچ اثری از خماری در پدر نبود.

به هم ریختن معادلات ذهنی من با خمار نشدن پدر

بعد از صبحانه پیشنهاد کردم چرخی در حوالی روستا بزنیم. با پدرم کمی در کوچه‌های خلوت روستا قدم زدیم. بعد سر خاک درگذشتگان رفتیم و فاتحه دادیم. گورستان روستا در یک روز سرد زمستانی غم انگیزتر از همیشه به نظر می‌رسید.

بعد به خانه برگشتیم و ناهار خوردیم. پدر بعضی اوقات از جلوی چشمم دور می‌شد اما از پنجره او را زیرنظر داشتم. پدر در حیاط خانه روستایی‌مان هم خودش را از من مخفی نمی‌کرد. انگار می‌دانست که از پنجره مراقبش هستم. کماکان اثری از خمار شدن پدر نبود.

اضطراب و نگرانی کم کم به من چیره شد. من با پیشنهاد ترک شیره در منزل به صورت پلکانی به پدرم خود را به دردسر بدی انداخته بودم. تصور می‌کردم با یک پیرمرد ناتوان که آماده همکاری برای ترک اعتیاد است، طرف هستم. اما او با مخفی کردن مواد خود معادلات ذهنی مرا به هم ریخته بود.

نجات پروژه ترک شیره در منزل در گرو کشف جاساز !

آفتاب که غروب کرد به پدرم گفتم: از دیروز تا الان مواد شما پیش من است و چیزی مصرف نکردید ولی خمار هم نیستید!

پدر خودش را به کوچه علی چپ زد و گفت: یه مقدار دست و پادرد دارم. دیگه باید چطور باشم که بفهمی خمارم؟!

پدرم در زندگی معتادگونه طویل المدت خود تقریبا هیچ وقت خماری نکشیده بود. با این حال واضح بود که می داند علائم خماری چیست. من منتظر عطسه و آبریزش بینی او به عنوان اولین علائم خماری‌اش بودم.

با خودم فکر کردم وضعیتی که ما در آن قرار داریم به هیچ عنوان ترک شیره در منزل نبود! «نئشگی یک پیرمرد رند و دودره باز در منزل روستایی با سرویس اختصاصی پسر احمقش!» این عنوانی بود که می‌شد به وضعیت ما داد!!

پدرم جایی در همان خانه شیره‌های خود را جاساز کرده بود و من باید محل جاساز او را کشف می‌کردم. مشخص نبود چقدر شیره برای روز مبادا جاساز کرده است! با خودم فکر کردم شاید به اندازه مصرف یک ماه شیره مخفی کرده باشد. قطعا من نمی‌توانستم یک ماه در آن روستا با این پیرمرد نئشه سر کنم! اگر جاساز او را پیدا نمی‌کردم پروژه ترک شیره در منزل در همان گام اول شکست می‌خورد!

اکتشاف ارشمیدسی من در سرویس بهداشتی داخل حیاط !

آن روز بدون هیچ موفقیتی در کشف جاساز پدر به شب رسید و آفتاب روز بعد دمید. من بر شدت کنترل‌های آشکار و پنهان خود اضافه کردم تا بلکه جاساز لعنتی را کشف کنم.

به بهانه‌های مختلف پدر را از خانه بیرون می‌بردم تا اگر موادش را جایی در لباسش مخفی کرده باشد، هنگام تعویض لباس دستش رو شود. از صبح زود دائم مراقب حرکاتش بودم و حتی یک لحظه چشم از پدر برنداشتم. نجات عملیات ترک شیره در منزل به من و تیزبینی‌ام بستگی داشت.

غروب آفتاب بود که دیدم پدر وارد سرویس بهداشتی حیاط شد و بیشتر از حد لازم در آنجا ماند. بلافاصله بعد از او به آنجا رفتم. قبلا سرویس بهداشتی و انباری چسبیده به آن را تفتیش کرده بودم بدون آن که چیزی پیدا کنم. این بار با دقت بیشتری همه جا را زیر و رو کردم و خدایا! این بار موفق شدم! جاساز لعنتی را پیدا کردم.

این داستان ادامه دارد … .

مطالب پربازدید را بخوانید:

انتهای مطلب

دیدگاه ها

مهدیه عباسی

با سلام
من مدتی است که شیره مصرف میکنم اما ترک آن برایم به هیچ عنوان امکان پذیر نیست لطفاً مرا راهنمایی کنید .

منا

میخوام بگم توی تک تک داستان‌هاتون عشق زیاد به ‌پدرتون رو حس کردم امیدوارم هیچ وقت بادتون نره اینو حتی اگر گاهی زبونتون کفت ازش بدتون میاد باور نکنید من از مادرم بدترین ضربه‌هارو خوردم ولی دلم پر میکشه برای یه ذره محبتش

رهگذر

عجب کارآگاه خبره ای…

علی

دنیایی که عوض شده و پسرها برای پدر پدری میکنند

ز.ف

سلام
داستان واقعا جالب بود و نویسنده چیره دست آن را باید تشویق کرد.

Kaveh

داستان جذاب و آموزنده است

جواد

روایت داستان (واقعیت) بسیار ماهرانه و با تخصص بالا صورت گرفته است.
نویسنده در اوج مهارت راوی داستانی از لحظات دردناک و عذاب آور با چاشنی هیجانات واقعی است.
قدرت قلم نویسنده و انعکاس واقعیت ستودنی است.🙏🙏🙏

محمد

داستان جالبی بود. هیجان انگیز بود

فاطمه

به قول ارسطو: پیرمرد پرحاشیه!
واقعا این موقعیت سخته و اگر برای یک پدر جوان هم باشه تصورش سختتره که یک پسر در تلاش زیاد برای بهبود وضعیت سلامت زندگی پدر و خانوادش باشه.

بهزاد

خیلی جالب بود، ممنون بابت اشتراک تجربیات..

اکبر

سلام گناه داشته پدر همه ش رو نباید برمیداشتی یکم به اندازه دو روز رو باید براش میزاشتی

عباس

خیلی جالب بود

محسن شاهملکی

سلام
داستان و روایتی جذاب و اموزنده از نظر گذشت و ذهنمان مشغول وفاداری فرزند به پدر !

اکبری

🌹

الهه

راوی داستان انقدر قشنگ تعریف میکنه که دوست داری پشت هم مطالب رو بخونی